پسملی امروز من و خاله نرگس تصمیم گرفتیم با شما دو تا وروجک بریم خرید.... اولش تو راه هم تو خوب بودی هم باران تو رو صندلی ماشین عقب نشسته بودی بارانم بغل مامانش نمیدونیم یهو چی شد که تو شروع کردی به بهانه گرفتن خاله نرگس یه بسته اسمارتیز بهت داد ولی فایده نکرد بعدعروسک بارانو بهت داد نخواستی خلاصه با تمام سختی ها رسیدیم به مرکز خرید بعد اونجا چیزی پیدا نکردیم قرار شد بریم تیراژه ولی تو دوباره شروع کردی به بهانه گرفتن مجبور شدیم تو رو از عقب بیاریمت جلو ولی همینجوری جیغ میزدیو همش مامان مامان میکردی بارانم همینجوری تو رو نگاه میکردو به خاطر اینک...